بتهوون برای زندگی!

ادبیات فیلم و آهنگ

بتهوون برای زندگی!

ادبیات فیلم و آهنگ

ادامه دیو سیاه افسردگی،درمان افسردگی

افراد افسرده احتمالن بخاطر بودن در حالات پایین وجود، و غم همیشگی، از احساس کردن وجودی اهریمنی در کنار خودشون حرف میزنن، که بنده هم این رو در اون دوران سیاه تجربه کردم، اما همه حاصل توهمات ذهنتونه و جای نگرانی نیست که واقعن شیطان یا سگ سیاه کنارتونه و باعث افسردگی میشه! در هر صورت، قرصی که خیلی به کار میاد ،قرص پرفوران هست، سالها تحقیق شده روی این قرص، اما زمان بره، مثلن ما سه ماه استفاده کردم از این قرص تا بالاخره تاثیری رو که میگفتن دیدم، چون از گیاه علف چای میگیرن این قرص رو و تا به حال ضرری ندیدن، و اینکه این قرص بهترین قرص درمان افسردگی در دراز مدته.فقط باید صبور بود،بعد از یک تا سه ماه بطور طبیعی مغز رو یر تاثیر قرار میده و کاهش اضطراب و افزایش سروتونین رو به وضوح حس میکنین، 

قرص پرفوران و من سالها استفاده کردم

و اینکه چرت و پرتایی که درمورد این میگن که معتاد قرص میشین یا مثل اون فیلم مزخرف،شاتر ایلند، که بیماری روانی مثل یویو برمیگرده،همش خزعبلاته،

بیماری روانی مثل بیماری های جسمیه، و معتاد کننده قرص نیست،خودم الان چندساله هیچ قرصی نمیخورم و افسردگیم هم برنگشته

پس بهتره دوستان یا عضو خانواده که شما رو از روند درمان افسردگی میترسونه و میگه قرص نخور، خودت خوب میشی،رو واقعن از زندگیتون کنار بگذارین، وقتی کسی سرطان میگیره،کسی بهش نمیگه قرص نخور، خودش خپب میشه،بهش اهمیت نده، بلکه بهترین داروها رو برای طرف میخان،حالا شما فکر کنین افسردگیتون مثل سرطان روحه.پس قرصاتون رو بخورین،شاید در کوتاه مدت حالتون بدتر شه،اما در درلز مدت قطعن جواب میده

اما افسردگی ریشه ش در احساسات سرکوب شده ست،همه اون حس ها و حرفهایی که باید به موقع میزدین و نزدین،نه اینکه برین الان دعوا با عالم و آدم، اما نحوه ارتباط درست،

کسی که به شما آسیب زده و رفته و شما هیچی نگفتین، الان اون بخش از وجودتون از دستتون عصبانیه که چرا از خودتون دفاع نکردیت؟ پس اگه درحالت مستی، دیدین رفتین به طرف پریدین و فحش دادین،بعدش از خودتون تعجب نکنین که چرا؟ چون بخشی از وجودتون رو نادیده میگرفتین،

برای درمان افسردگی بهترین کار، حرف زدن با دوست یا مشاور، برای بیرون ریختن این بخش از احساسات سرکوب شدست،

شیطان افسردگی

از خاب پیدم و دیدم یکی از دوستان،پیام داده که تصمیم به خودکشی داره، هرچی زنگ زدم و پیام دادم، گوشیش هم خاموش کرد و جواب نداد،به جز خودش هم ،شماره کسی از دوستان یا خانوادش رو نداشتم، بالاخره چندساعت بعد گوشیش رو روشن کرد، اعتراف کرد حالش بده و بگا رفته و نمیدونه چکار کنه،یادم به دورانسیاه سیاه افسردگیم افتاد،دو سالش سیاهی محضه توی خاطرات الانم،و اینکه حس میکردم دارم میمیرم،منجلابی بود برای خودش، اون زمان کارایی که کمکم کرد، به روند زیر بود، دوست پسر احمق نوجوانم!اون موقع ۲۲یا سه سالم بود، باهام بهم زد،که چون منفی گراییش منو به باد فنا داده بود، بااینکه حالمو داغون تر ورد در اون مقطع، اتفاق خوبی بود که باید میفتاد

دومینش، پذیرش افسردگی بود، و رفتن پیش دکتر،

اینکه میگن دکتر تاثیر نداره،گه خوردن،مثل اینکه سرطان بگیری بگی نرو دکتر، بنظرم افسردگی هم سرطان روحه،

و من رفتم پیش دکتر و دکتر گفت پذیرش زخم مهمترین قسمت بهبوده،گفتم من زخمم دیگه هیچوقت خوب نمیشه

که اشتباه میکردم، برام دارو نوشت، و منم شروع کردم به مشاوره و یادگرفتن درمورد مغز و روان انسان،

بهترین راه برای درمان افسردگی، آموزشه، اینکه مغز انسان چه تواناهایی های شگفتی داره، مغز شما میتونه در طول دو هفته یکی رو فراموش کنه و براحتی بدون اون آدم زندگی کنه، چرا حالا ما زخمی نمیتونیم یکی رو ده سل بعد فراموش کنیم؟ چون از ذهن و مغزمون چیزی نمیدونیم، بنظرم آموزش مهمترین بخش روند درمانه، تمام کتابهای شناخت خود،شناخت روح،بکار میان،

بودن در زمان حال،مدیتیشن برای خلاصی از انرژی های وحشتناک و حسی زمان گذشته،اعتماد به دوستان و باز کردن سر صحبت با اونا درمورد افسردگی و مساله ای که آزارتون میده،

و آخرین گزینه بقول مسیح، انتخاب زندگی به جای مرگ،

گرچه زندگی صلیب روی دوشمون باشه،اما بازهم انتخاب باید همین زندگی باشه ...