بتهوون برای زندگی!

ادبیات فیلم و آهنگ

بتهوون برای زندگی!

ادبیات فیلم و آهنگ

بیمارستان

بیمارستان واقعن جای آشغال و مزخرفی بود،بااینکه خونمون هم همچین مامن آرامش نیست،ولی دروغ گفتم که دفع داشتم تا مرخصم کنن، محصکصن بعضی مریضا که بعد حتا سیفون هم نمیکشیدن،خاهرم سه ساعت شدعفونی میکرد تا من برم دستشویی،

جالبه از تو اتاق ریکاوری به ما بیمارها فحش میدادن که خفه شیم، تا وقتی اومدیم اتاق،و من بیهوش بودم،پرستار به خاهرم گفته سوندش رو عوض کن! یعنی فاک، خاک عالم برسر بیمارستانای ما، البته خاهرم بلد نبوده و نتونسته،

و بعدم پرستارای بداخلاق و بیمار، طرف با سرفه وحشتناک میومد بالای سر بیمارا، بگو خب نکبت مرخصی بگیر

بعدم که با تندخویی، دستورات میدن و میرن که نمیدونی چی به چیه،انگار صدبار بیمار بودی و باید بدونی و وظیفته، راستش با تجربه هم اتاقی ها که قبلن عمل داشتن، بهتر شدم،

بهتر!درد شدید،و اینکه به این نتیجه رسیدم که با دروغ مرخص شم بهتره تا با پرستارای زبون نفهم سر و کله بزنم،جالبه میگم نفخ دارم، اومده محکم چندبار میزنه به شکمم و از درد کشتم که بگه نه نفخ نیست!زنک دیوانه

یاد پرواز بر فراز آشیانه فاخته افتادم و حسابی هم یاد بابا افتادم که یک سال و نیم پیش همین جور بیمار بود و منم نفهم، که نمیتونست توالت رو تمیز کنه و من درکش نمیکردم و الان همش سرخودم اومد،هیچ تصوری نداشتم انقدر درد داره

ولی باز گرمای خونه بهتر جو مسموم بیمارستان نیمه خصوصی بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد