بتهوون برای زندگی!

ادبیات فیلم و آهنگ

بتهوون برای زندگی!

ادبیات فیلم و آهنگ

روز پنجم بعد عمل

دیشب نمیدونم بیهوش شدم یا خابم برد! در این حد عجیب، فقط بادرد پاشدم از جام،چون وضعیت دراز کشیدن دردناک بود،خودم و بزور جمع کردم سرجام، و شایدم اشتباهم این بود که رو مبل نخابیدم و برگشتم سرجام، خلاصه خودمو جمع کردم و نشستم و بعد دیدم مامان صدام میزنه و دیدم سه ساعت نشسته خابیدم،در همون وضعیت که مامی متنفره، با پاهای باز ، خلاصه،این سه ساعت جبران همه درد و بیخابی شب گذشته ش رو داشت،اعتراف کردم به مادر که درد دارم و راریانه برام آورد تا نفخم کمتر شه،موندم این نفخ کثافت از کجا میاد،روده ام که عمل نکردم،الانم یکم تونستم بشینم و کتاب مصور تاریخ چین رو خوندم،که خیلی باحاله اما متاسفانه همه چی رو در نطفه باقی میذاره و توضیح نمیده،مثلن درمپرد کنفسیوس دو خط میگه، داآو دچینگ چندخط، 

انتظار داشتم کتاب جامعی باشه که نیست،خط میده بهت بری سراغ مطالب بیشتر، خودنویسایی که برای تولدم بهم دادن هنوز مرکب ندارن،میترسم به خاهرم هم بگم بره جوهر گرون بگیره، چون ارزونش رو دیدم بیرون،

خلاصه، کارایی که در دوره نقاهت میکنم با تصورات احمقانه و تخماتیکم قبل عمل فرق دارن

اول که خاب و استراحت در درد جالب نیست،دوم که درد نمیذاره کتاب بخونی،سوم که لپتاپ موندم چجور میخاستم بردارم به ویرایش کارام؟

خلاصه که خیلی نفهم بودم، هیچ تصوری از درد بعد عمل نداشتم، فکر کردم بطرز جادویی خوب میشم،

ولی تونستم فتحنامه مغان رو که میم، معرفی کرد با صدای خود هوشنگ گلشیری گوش بدم که خیلی توپ بود،عالی، بعد مدتها داستان درست فارسی خوندم، هرچی جدید پیشنهاد میدادن بهم، کسشعر بود،

امروز هدفم یکساعت راه رفتنه،

و لو لو لو low !ناراحت و فسرده و غمگینم، به این فکر میکنم که چرا زندگی بابد انقدر سخت باشه، که چرا 37 سالگیم هنوزم خونه ندارم، از خونه بگذرم، ماشین هم ندارم و ازاون کذشته یک دوست پسر درست درمون و رابطه خوب هم نداشتم و این چیزا،،،ناحوداگاهم عصبانیه ازم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد