خب امروز، میم از جلسه دورهمی فرار کرد، قبلش من پاهام یاری نمیداد برم اونجا، بعد که به هزار زحمت خودم و رازی کردم برم و ببینمش، چون خیلی خجالت زده بودم بابت اون شب کذایی، دیدم اون نمیاد،بهانه اورده بود که بابای دوستش مرده و باید یکراست برگرده بره شهرستان
منم یکم موندم و چایی خوردم و راه افتادم برم برسم به هیپنوتیزم درمانی
این روانکاوه خیلی بهتر بود تا اون زنک که فقط دستمال میداد دستم، باهام حرف زد و کلی سوال پرسید که ببینه موقع دست زدن به سینه و خوردن ش و غیره هم مشکل دارم یانه، و جالب بود،متوجه شد مغز من دراوردن شلوار رو ربط میده به تجاوز،بعدش گفت حتا موقعی که ازش حرف میزنه، اشک تو چشمام جمع میشه که درست بود،و از شرطی شدن حرف زد و گفت چون خیلی بچه بودی، مغزت، یک فوبیا ساخته و دراوردن شلوار و توی هالت درازکش، ربط داده به تجاوز، و اولین کاری که باید بکنیم همون آزمایش معروف پاولوفه، که دید سگها،صدای زنگ رو به رسیدن گوشت و غذا مربوط میکنن و بزاقشون ترشح میشه، بعد مدتی، با صدای زنگ. غذا نداد بهشون و دید بعد چند جلسه دیگه با صدای زنگ، بزاق ترشح نمیشه، اینو توی زیست سالها پیش خونده بودم،
به منم گفت باید شلوارت رو شبها موقع خاب دراری و دستت رو حتا با وجود استرس شدیدی که میگیری، بذاری روی آلتت بمونه، ولی بیشتر جلو نرو و نوازش نکن و فقط همون دست زدن،و ازم خاست اگر بازم گرفتگی عضلات با این قضیه اتفاق افتاد،قرصی رو که بهم داده، بخورم،میگفت بعد پنج بار که این کار و کنی، ذهنت کد گذاری میکنه که دراوردن شلوار مساوی با تجاوز نیست و تمام اون گرفتگی عضلات واژن و ران و هر عضله کثافتی که اون پایینه، دیگه نمیگیره و آماده تجاوز نمیشه و اون ترس شدید و وحشتت ازبین میره
و فوبیا ی من هم از دست زدن به واژن،از بین میره،
این روانکاوه خداییش از اون زنک بهتر بود،بعد هم در ادامه جلسه، هیپنوتیزم رو شروع کرد،و گفت برخلاف تصور عام، هیپنوتیزم، بیهوشی و به خاب رفتن نیست و از حتا صداهای اطرافت آگاهی، ولی چنان بدنت ریلکسه که حتا میشه عمل جراحی انجام داد،اول گفت بخابم روی مبل
مغز من اتومات رفت روی همه حالات تجاوزی که الان ممکن بود رخ بده، کیفم رو کنار کذاشتم با اکراه،بعد گفت صدامم ضبط کن، که باعث شد آروم شم، که کل هیپنوتیزمه ضبط میشه و نمیتونه کاری کنه، بدبخت! و بعد موبایم رو گذاشت کنار خودش و منم دراز کشیدم روی مبل و ریلکس سازی عضلات،فقط گردنم یکم وضعش بد بود، از نوک پا شروع کرد که فکر کن آروم میشه و همه جارو گفت و رسید به سر، بعد هم خود مغز داخل جمجمه،من که قبلش اشکم دم مشکم بود و دستمال هم دستم بود، توی یک حالت آرامش خوبی رفتم، گرچه هنوزم توی فکر میم بودم و گاهی عضلات پلکم میپرید،
یه ربع ساعت یا بیست دقیقه، ریلکس سازی بود، بعدم گفت خب حالا برگرد به حالت عادی ، و خب بیشترش ارادی بود کل پروسه،
منم خب توقع و انتظاراتم از هیپنوتیزم خیلی خیلی بالاتر بود،اما یچیزی گفت که فهمیدم آدم باهوشیه و میشه بهش اعتماد کرد، درمورد همون حرفایی که گفتم هیپنوتیزم چیه توضیح داد و گفت هدف این کار کدگذاری در مغزه، اول ذهن نیمه هوشیار زیر تاثیر قرار میگیره و بعد مستقیم میره به ناخوداگاه،گفت مثلن همین جلسه، همین که کنار یک مرد دراز کشیدی و بهت تجاوز نشد، و تونستی آروم بشی و بدنت رو شل و رها کنی، خودش اولین کده، و اینکه آروم آروم، خوب میشی،
خلاصه که حرفاش خیلی خوب بود و آرومم کرد،گفت اولش هم ریلکس نبودی و نمیخاستی دراز بکشی که اعتراف کردم درسته
خلاصه، این هم اولین جلسه هیپنوتیزم و تحلیل درمانی من،هفته بعد دومین جلسه ست،اون هم بعد مینویسم، گفت جلسات بعدتر، این هیپنوتیزمه عمیق تر میشه،و میتونه کارای بیشتری کنه، که ذهن من باز ربط داد به تجاوز! ولی همه جلسات رو ضبط میکنم و آروم آروم میرم جلو تا ببینم چی میشه