درد...هنوز درد دارم، حس میکنم شکمم پاره شده، خیلی حس مزخرفیه،هنوز هم پریود نشدم،بعد عمل و امروز پی ام اس بودم،
موندم کی این خوب میشه،کی برمیگردم به زندگی عادی،وچقدر ضعیف شدم،با درد میخابم و با درد بیدار میشم، انقدر مزخرفه،ولی...اسم وبلاگ رو عوض کردم، گوگل چون قبلن این وبلاگ رو ذف کردم، نمیارتش بالا،حالا ببینم با اسم عوض کردن درست میشه،
و حس میکنم با همه وجودی که دوتامون از رابطه میترسیدیم و با احتیاط هزار درصدی مثل مورچه میریم جلو،مثلن قرار دهم ببوستت اونم تو مستی، یا قرار یازدهم تازه دستتو بگیره،
گرچه منم الان بعد عمل نه میتونم سکس داشته باشم نه هیچی،خودشم میدونه البته،ولی چقدر ما بگا رفتیم که اینقدر تو سن سی و شش سالگی محتاطیم که قرار یازدهم تازه دست همو بگیریم، یعنی در مخیلاتم هم نمیگنجید که روزی چنان از کسانی که دوستشون داشتم، ضربه بخورم که اینجوری محتاط کیری بشم،اونم همینطور،و هنوز هم ترسی باشه که نکنه این هم ضربه ای بزنه به من،فعلن که دلم میخاد به شدت رابطه جنسی رو،اما اینجور که بوش میاد، تا سه هفته دیگه اگه این رحم خوب شه،اگه خوب شه...کاش خوب شه...شاتس من باشه،ترامپ حمله میکنه و هممون ...امیدوارم زنده بمونیم تا بعدش رو ببینیم
بهترین راه پذیرش فیبروم و میوم اینه که سراغ کارهای احمقانه و تخمی نرین، مثل داروهای عطاری که من چند سال امتحانشون کردم، و فیبرومم در این حین بزرگتر و بزرگتر شد تا شد سه کیلو،پذیرش اولین قدم درمانه، بافت فیبروم مثل کیست نیست که بخاد با دارو عطاری از بین بره، هیچ دارویی و هیچ عطاری قادر نیست همچین کاری انجام بده،و این رو آخر عطار رضائی به من گفت. که میوم با کیست فرق داره و برو سراغ دارو
دوم، در بعضی موارد دکترا دیدن با افزایش پروژسترون خود فیبروم اگر کوچک بوده دفع شده،فیبروم بحاطر افزایش هورمون مردانه استروژنه، پس هورمون درمانی برای عدم برگشت فیبروم ضروریه،ولی فیبروم کیست نیست که با دارو عطاری بیاد بیرون،بافتش گوشتی ماننده و میچسبه به رحم با یه سری اتصالات، پس به هیچ وجه شوخی نگیرین
سوم، اگر دکتر دید با دارو هم درمان نمیشه و گفت عمل، عمل کنین، ترس هاتون رو بذارین کنار و برین وقت عمل رو بگیرین، شما قرار نیست خودتون رو عمل کنین،یکی دیگه قراره عملتون کنه، پس به نحوه عمل و غیره فکر نکنین،هرچی دیرتر بشه،از جراحی بسته میکشه به جراحی باز، مثل من، و عمل سختتر میشه
قبل عمل، باید موهاتون رو شیو کنین از شکم تا پایین زانو
قبل عمل، حتمن آب هویج بخورین و آب کرفس، تا سیستم ایمنی بدنتون تقویت شه
بعد عمل: آب گرم یا ولرم فراوان، سوپ، میوه های غیر ترش مثل موز،سیب،انجیر
کمپوت و دمنوش زنجبیل و دارچین
تا چندروز بعد عمل برای رفع نفخ، نفخ کثافت، باید این چیزا روبخورین
چیزی که بهم در رفع نفخ دردناک بعد عمل کمک کرد، ماست و نعنا بود،نعنای خشک یا تازه
هرروز بعد عمل موقع غذا، ماست بخورین،هرچی زودتر ماست بخورین،درحد چند قاشق، زودتر به کار کردن معده و روده تون کمک میکنه
استراحت فراوان، و همچنین راه رفتن کمک میکنه،اما هروقت خسته بودین چرت بزنین راحت
خابیدن به پهلو تا دو هفته ممنوع، فقط به پشت بخابین تا به رحم فشار وارد نشه
باید صاف بایستاید و راه برید، زخمتون رو وقتی دکتر اجازه داد برین حمام، هرروز بشورین و ضدعفونی کنین، تا زودتر خوب شه
بعد عمل هم آب هویج، کمپوت آناناس، چای نعنا خیلی کمک میکنه به زودتر خوب شدن
این کارا رو بکنین دو هفته ای زخمتون خوب شده و جوش خورده، هرچند تا شش هفته نباید سکس داشت یا فعالیت جسمی شدید انجام داد، نباید چیز سنگین بلند کرد تا رحم به سایز اصلی قبل فیبروم برگرده و بخیه پاره نشه و روند بهبود،کامل شه
خوردن قهوه هفته اول عمل ممنوعه، ممکنه باعث بالارفتن فشار خون و خونریزی شه
خوردن زیره و دمنوشش، عرق زیره و خوردن زنیان هم ممنوعه
تنها نوشیدنی قابل نوشیدن بعد عمل، چای کمرنگ زنجبیل و دارچین، آب فراوان، آب میوه مثل آب هویج، آب سیب، آب آناناس و غیره ست،
رب انار برای زود جوش خوردن زخم مفیده،
ولی زیاد آب انار نخورین که یبوست نگیرین، در حد یک قاشق رب انار بعد غذا
استفاده از کیسه آب گرم بعد عمل ممنوعه.ممکنه بهتون در کاهش درد بطور موقت کمک کنه، اما ممکنه به بافت در حال بهبودی، آسیب بد بزنه و به هیچ وجه روی موضع عمل شده،کیسه آب گرم نذارین
سوپ جو و مرغ خوبه، جگر برای تقویت خودتون خوبه در حد متعادل، اما تا پنج روز بعد عمل غذای سفت نفخی نخورین وگرنه یبوست پدرتون رو درمیاره
دایمتیکون هم برای نفخ بعد عمل خوبه
مرتب اگر عمل فیبروم داشتین، پایین تنه رو با صابون بشورین و اگر اسپری ضدعفونی دادن بهتون،ضدعفونی کنین،
استفاده از دستمال توالت ارزون و بیکیفیت که ممکنه بچسبه به واژن،ممنوع
دستمال خوب و مرغوب برای خشک کردن بخرین هرچند گرون باشه
موز برای صبحانه عالیه، کمی عسل و آب گرم ، تا روده فعال بمونه
من خودم با این کارها، دو هفته ای زخمم جوش خورد و دکترم گفت خیلی خوب بوده روند عمل، امیدوارم عمل شما هم خوب پیش بره
بعد عمل یه مشکل مسخره که پیش اومده،درد ناگهانی و تیز نفخه! بجوری که چشات سیاه برن و یهو بدنت قفل کنه، بعد ببینی باد بوده، یعنی حس میکنی جهان یه شوخی بزرگه، درد نفخ! بدتر درد خود عمل،
جالبه با هرکسی صحبت میکردم، این برداشتن فیبروم که شبیه عمل سزارینه،درمورد بدبختی های بعد سزارین، صحبت میکردن، که از درد نمیتونی صاف بشینی و غیره، حالا خوبه جدیدن، افقی میبرن نه عمودی، انگار دیدن درد اون بدتره و عوارضش بیشتر،
حاالا از امروز شروع کردم به خوردن ماست، ماست برای این نفخای کثافت حوبه،باورم نمیشه شنبه هفته قبل این موقع منتطر رفتن به اتاق عمل بودم و اونجام زدم زیر گریه ، سختم بود عمل، بدترین فوبیای زندگیم بود که ریشه ش در اون شکستن پام توی سه سالگیه،که برادر بیشعورم به شوخی، گفت قراره پات رو ببرن، و من چنان وحشتی پیدا کردم که نذاشتم یک هفته،گچ پام رو باز کنن، و آخر مادر تو خونه پام رو گذاشت توی تشت و با آب گرم و قیچی، چند ساعت درگیر شد تا آخر گچ باز شد،
اما وحشت اتاق عمل و بیمارستان پس ذهنم مونده بود و ازش خبر داشتم، اما یادم رفته بود سرچیه،که وقتی فرم بیمارستان رو پر میکردم، و رسیدم به صفحه رضایت قطع عضو، یهو پاهام تو زاویه فرار قرار گرفت و تصویر قطع کردن پا اومد جلو چشام و اون وحشت کودکی رو زنده هس کردم، یک آدم چقدر میتونه بی شعور باشه که یک بچه سه ساله رو وقتی یکی بدون پا و با عصا داره جلوش راه میره،نشون بچه بده و بگه ببین قراره ببرنت بیمارستان و پات و ببرن تا مثل این آقاعه باعصا راه بری برای باقی عمر
و من پام و گرفتم و انقدر جیغ ویغ کردم که طرف برای متعاقد کردنم بیخیال شد و گفت ببرینش خونه، خونه بازش کنین،صدای اون گچبره هنوز تو ذهنمه
واقعن، حاطره عجیبی بود،برای کسایی که فکر میکنن بچه ها عقل ندارن و نمیفهمن،این حاطره بهم ثابت کرد که اون آگاهی حتا سه سالگی هم بوده،و ما بقول فروید، فقط همه رو یادمون رفته
اینکه انتظار داری بدنت یهو نرمال شه و برگرده به وضع طبیعی،آرزوی شیرینیه
اما... کلافگی اینکه باید صبر کنی، تا خوب شی، دقیقه اضافه میاری و حس میکنی صد سال تو خونه بودی،دیوونه کنندست،حالا روز ششم بعد عمله، کتاب امپراطوری چین رو رسیدم وسطاش، و بنطرم چندان کتاب جالبی نیست که آدم بخاد الان با قیمت جدید، دومیلیون و نیم براش هزینه،کنه، البته نکات جالب داره اما اگر من بودم و میخاستم بنویسم کتاب جامع تر و بهتری میشد،
اما خب کتاب خوبی هم هست،مصور بزرگسالان که برای روح آدم لازمه
دیشب، از درد نخابیدم، نفخ همچنان بود و میم هم تو مستی پیام داد که دوستم داره،اسگل، پرسیدم مسته گفت آره بعدم چون من نگفتم دوستش دارم قهر کرد خابید،و من تا صبح توی عالم برزخی درد و چک کردن وضع این بودم که حالش خوبه یانه، گفتم افسردگی داره و نگرانشم، صبح رفتم حمام، زخممم رو خشک کردم و یکم جگر خوردم و تا الان خاب بودم،
عجیبه که از نوجوانی تا سی و اندی سالگی لب نزده بودم به جگر، و حالم از بو و طعمش بهم میخورد،اما چنان بدنم ضعیف شده و خون از دست دادم که دیشب و امشب با اشتها مثل بز، جگر خوردم
حالم الان بهتره، درد کثافتم یجورایی قابل کنترله،ولی مهمان و عیادت کننده ها برام قابل تحمل نیستن، بیا کمپوتت رو بده برو نگیر سه چهار ساعت بشین
هنوز با میم درمورد اعترافش حرفی نزدم،آخرشم مثل همه مردا میذارتش بحساب مستی،مطمئنم،دوست دارم برم پارک عصری، ولی ملت هم این سوند خون کثافت رو میبینن بیرون، چندششون میشه
دیشب نمیدونم بیهوش شدم یا خابم برد! در این حد عجیب، فقط بادرد پاشدم از جام،چون وضعیت دراز کشیدن دردناک بود،خودم و بزور جمع کردم سرجام، و شایدم اشتباهم این بود که رو مبل نخابیدم و برگشتم سرجام، خلاصه خودمو جمع کردم و نشستم و بعد دیدم مامان صدام میزنه و دیدم سه ساعت نشسته خابیدم،در همون وضعیت که مامی متنفره، با پاهای باز ، خلاصه،این سه ساعت جبران همه درد و بیخابی شب گذشته ش رو داشت،اعتراف کردم به مادر که درد دارم و راریانه برام آورد تا نفخم کمتر شه،موندم این نفخ کثافت از کجا میاد،روده ام که عمل نکردم،الانم یکم تونستم بشینم و کتاب مصور تاریخ چین رو خوندم،که خیلی باحاله اما متاسفانه همه چی رو در نطفه باقی میذاره و توضیح نمیده،مثلن درمپرد کنفسیوس دو خط میگه، داآو دچینگ چندخط،
انتظار داشتم کتاب جامعی باشه که نیست،خط میده بهت بری سراغ مطالب بیشتر، خودنویسایی که برای تولدم بهم دادن هنوز مرکب ندارن،میترسم به خاهرم هم بگم بره جوهر گرون بگیره، چون ارزونش رو دیدم بیرون،
خلاصه، کارایی که در دوره نقاهت میکنم با تصورات احمقانه و تخماتیکم قبل عمل فرق دارن
اول که خاب و استراحت در درد جالب نیست،دوم که درد نمیذاره کتاب بخونی،سوم که لپتاپ موندم چجور میخاستم بردارم به ویرایش کارام؟
خلاصه که خیلی نفهم بودم، هیچ تصوری از درد بعد عمل نداشتم، فکر کردم بطرز جادویی خوب میشم،
ولی تونستم فتحنامه مغان رو که میم، معرفی کرد با صدای خود هوشنگ گلشیری گوش بدم که خیلی توپ بود،عالی، بعد مدتها داستان درست فارسی خوندم، هرچی جدید پیشنهاد میدادن بهم، کسشعر بود،
امروز هدفم یکساعت راه رفتنه،
و لو لو لو low !ناراحت و فسرده و غمگینم، به این فکر میکنم که چرا زندگی بابد انقدر سخت باشه، که چرا 37 سالگیم هنوزم خونه ندارم، از خونه بگذرم، ماشین هم ندارم و ازاون کذشته یک دوست پسر درست درمون و رابطه خوب هم نداشتم و این چیزا،،،ناحوداگاهم عصبانیه ازم ...
بیمارستان واقعن جای آشغال و مزخرفی بود،بااینکه خونمون هم همچین مامن آرامش نیست،ولی دروغ گفتم که دفع داشتم تا مرخصم کنن، محصکصن بعضی مریضا که بعد حتا سیفون هم نمیکشیدن،خاهرم سه ساعت شدعفونی میکرد تا من برم دستشویی،
جالبه از تو اتاق ریکاوری به ما بیمارها فحش میدادن که خفه شیم، تا وقتی اومدیم اتاق،و من بیهوش بودم،پرستار به خاهرم گفته سوندش رو عوض کن! یعنی فاک، خاک عالم برسر بیمارستانای ما، البته خاهرم بلد نبوده و نتونسته،
و بعدم پرستارای بداخلاق و بیمار، طرف با سرفه وحشتناک میومد بالای سر بیمارا، بگو خب نکبت مرخصی بگیر
بعدم که با تندخویی، دستورات میدن و میرن که نمیدونی چی به چیه،انگار صدبار بیمار بودی و باید بدونی و وظیفته، راستش با تجربه هم اتاقی ها که قبلن عمل داشتن، بهتر شدم،
بهتر!درد شدید،و اینکه به این نتیجه رسیدم که با دروغ مرخص شم بهتره تا با پرستارای زبون نفهم سر و کله بزنم،جالبه میگم نفخ دارم، اومده محکم چندبار میزنه به شکمم و از درد کشتم که بگه نه نفخ نیست!زنک دیوانه
یاد پرواز بر فراز آشیانه فاخته افتادم و حسابی هم یاد بابا افتادم که یک سال و نیم پیش همین جور بیمار بود و منم نفهم، که نمیتونست توالت رو تمیز کنه و من درکش نمیکردم و الان همش سرخودم اومد،هیچ تصوری نداشتم انقدر درد داره
ولی باز گرمای خونه بهتر جو مسموم بیمارستان نیمه خصوصی بود
زخم ها آبی مانند شدن،درد همچنان هست ولی بیشتر بخاطر تحرک روده ست،و توصیه میکنم، که غذای جامد نخورین وگرنه بعد خودتون با یبوست و درد مواجه میشین،فعلن که بعد هر غذا، باید ملین خورد و من از جمعه قبل عمل تا دیروز غذای درستی نخورده بودم، سوپ و کمپوت
اما چیزی که کمکم کرد یکم قوی بمونم، آب کرفس بود و آب هویج.چندروز قبل عمل یا اگر وقت دارین چند هفته قبل عمل، آب هویج و آب کرفس بخورین،آب هویج که یک هفته ای هم بخورین شنیدم برای تامین ویتامین آ لازم، کافیه،اما آب کرفس رو خودم هفته ای یکبار، سه روز میخوردم، صبح ظهر،شب
عجیب که آب کرفس شن کلیه رو بدون درد، نابود میکنه،
امروز درد دستگاه گوارشی دارم و همین
و با خاهرم حرف میزدیم که این زنها که سالی یکبار بچه میزان،چه توانایی بدنی عجیبی دارن،خودم الان چنان از درد پارم که عمرن بخام بچه دار شم و باز عملی شبیه سزارین داشته باشم، اونوقت این زنها که دو تا پشت هم میزان وچه عجیب که با اینکه توصیه میشه دوماه بعد عمل، سکس نکنن، اینها دوماه بعد عمل باردارن! لامصب، تو مگه درد نداری؟ چجور تو این حالت سکس داشتی که باردار هم شدی مجدد؟
خیلی عجیبه برام
نفخ کثافت همچنان هست،به آب کرفس احتیاج دارم،فعلن که با آب گل رز،زنده م، همون گل مهمدی ،
و چای دارچین و زنجبیل
هیچوقت فکر نمیکردم دفع مدفوع درد داشته باشه،البته من همیشه مشکل نفخ داشتم، ولی خب الان بعد عمل بدتره،جالبه درد نفخم از جای بخیه و زخمم بیشتر درد داره! کل تنم هم سیاه شده از جای آمپول، امید که فردا،روز پنجم، روز بدون درد باشه
بالاخره انجامش دادم، پنج سال تمام ازش فرار کردم، سخت تر و بزرگتر شد با چند تا میوم اضافه، و بالاخره وقتی کودک درونم جیغ کشان فراری بود از دکتر، رفتم و قت عمل هم گرفتم، شاید دکترم باعث شد،گفت اینبار فرار نکن، ک فرستادم سراغ جراح، و جراحم انقدر راحت درموردش حرف زد انگار وقت چایی خوری میذاره، شنبه بیا عملت کنم! و اونروز. پنجشنبه بود، پاهام تو زاویه فرار قرارگرفت و گفتم آماده نیستم، گفت خب شنبه بعد و بیرونم کرد، منم رفتم و منشی هم به سادگی همین رو پرسید،این شنبه یا هفته بعد؟
جاابه تا توی خود اتاق عمل هراسان بودم، در حال فرار. یچیزی درونم جیغ میزد ومن مبخاستم مثل بچگیام از بیمارستان بزنم بیرون و فرار کنم ولی موندم،و با گریه بیهوشم کردن
وقتی بهوش اومدم فقط درد بود، فراتر از تصور. مثل چاقویی که شکافته بودم و هنوز توی زخم بود، انقدر من و بقیه در ریکاوری نالیدیم که بهمون میگفتن خفه شین! شاید فکر کردن یادمون نمیاد،ولی من یادم موند و آخرسر هم بهم مورفین دادن
و نکته عجیب درمورد مورفین که هروقت درد داشتم دکمه ش رو میدم وتا حد خاصی تزریق میشد، این بود که هیچ تصور و هپروت و چیز خاصی در پی نداشت ، طبق تصوراتم و فقط کاهنده درد جسمانی بود برای ربع ساعت
شب اول وحشتناک بود
روزبعد عمل: بالاخره اجازه دادن آب بخورم،
نکته:تا میتونین یواش یواش آب گرم بخورین آب ولرم مثلن،تا مواد بیهوشی و اون خلط کثافت که توی گلو هست رو ببره، کاری که من نکردم و دیر انجام دادم و عواقبش بدتر شد
دو:آب ولرم یا گرم قابل نوشیدن، میوه و کمپوت،انجیر. آناناس، و اینکه هرچه زکدتر سرجاتون بشینین بهتره
من مردمو زنده شدماز درد، توی حالت خاب گونه ای بودم، که توی خاب راه میرم ولی احتمالن بخاطر مورفین بوده،
سه: هرچه زودتر بشینین و بتونین پاتون رو آویزون کنین بهتره،زیر چشماتون سیاهی میره احتمالن ولی بعدش درست شد
دوروز اول فقط درد هست،اما اگر بیشتر آب خورده بودم بهترم بود!
رزسوم:بیرون کردن مورفین و مواد بیهوشی کثافت
اینم فقط با کمپوت، مایعات و در مورد خودم چای زنجبیل و دارچین،تواما،
و چای با برگ گل
نفخ بعد عمل هم با همین چاییا درست میشه و نفخ خیلی مزخرفه.اما با جویدن آدامس، و نوشیدن آب گرم، میشه کم کم درست شه
فعلن من روز سوم بعد عملم، عمل باز و کمر و کلیه م درد داره،بدخلقم و میپرم به همه و حال روحیم هم جالب نیست، اما چشم انتظار روز چهارم میمونم،
افراد افسرده احتمالن بخاطر بودن در حالات پایین وجود، و غم همیشگی، از احساس کردن وجودی اهریمنی در کنار خودشون حرف میزنن، که بنده هم این رو در اون دوران سیاه تجربه کردم، اما همه حاصل توهمات ذهنتونه و جای نگرانی نیست که واقعن شیطان یا سگ سیاه کنارتونه و باعث افسردگی میشه! در هر صورت، قرصی که خیلی به کار میاد ،قرص پرفوران هست، سالها تحقیق شده روی این قرص، اما زمان بره، مثلن ما سه ماه استفاده کردم از این قرص تا بالاخره تاثیری رو که میگفتن دیدم، چون از گیاه علف چای میگیرن این قرص رو و تا به حال ضرری ندیدن، و اینکه این قرص بهترین قرص درمان افسردگی در دراز مدته.فقط باید صبور بود،بعد از یک تا سه ماه بطور طبیعی مغز رو یر تاثیر قرار میده و کاهش اضطراب و افزایش سروتونین رو به وضوح حس میکنین،
قرص پرفوران و من سالها استفاده کردم
و اینکه چرت و پرتایی که درمورد این میگن که معتاد قرص میشین یا مثل اون فیلم مزخرف،شاتر ایلند، که بیماری روانی مثل یویو برمیگرده،همش خزعبلاته،
بیماری روانی مثل بیماری های جسمیه، و معتاد کننده قرص نیست،خودم الان چندساله هیچ قرصی نمیخورم و افسردگیم هم برنگشته
پس بهتره دوستان یا عضو خانواده که شما رو از روند درمان افسردگی میترسونه و میگه قرص نخور، خودت خوب میشی،رو واقعن از زندگیتون کنار بگذارین، وقتی کسی سرطان میگیره،کسی بهش نمیگه قرص نخور، خودش خپب میشه،بهش اهمیت نده، بلکه بهترین داروها رو برای طرف میخان،حالا شما فکر کنین افسردگیتون مثل سرطان روحه.پس قرصاتون رو بخورین،شاید در کوتاه مدت حالتون بدتر شه،اما در درلز مدت قطعن جواب میده
اما افسردگی ریشه ش در احساسات سرکوب شده ست،همه اون حس ها و حرفهایی که باید به موقع میزدین و نزدین،نه اینکه برین الان دعوا با عالم و آدم، اما نحوه ارتباط درست،
کسی که به شما آسیب زده و رفته و شما هیچی نگفتین، الان اون بخش از وجودتون از دستتون عصبانیه که چرا از خودتون دفاع نکردیت؟ پس اگه درحالت مستی، دیدین رفتین به طرف پریدین و فحش دادین،بعدش از خودتون تعجب نکنین که چرا؟ چون بخشی از وجودتون رو نادیده میگرفتین،
برای درمان افسردگی بهترین کار، حرف زدن با دوست یا مشاور، برای بیرون ریختن این بخش از احساسات سرکوب شدست،
از خاب پیدم و دیدم یکی از دوستان،پیام داده که تصمیم به خودکشی داره، هرچی زنگ زدم و پیام دادم، گوشیش هم خاموش کرد و جواب نداد،به جز خودش هم ،شماره کسی از دوستان یا خانوادش رو نداشتم، بالاخره چندساعت بعد گوشیش رو روشن کرد، اعتراف کرد حالش بده و بگا رفته و نمیدونه چکار کنه،یادم به دورانسیاه سیاه افسردگیم افتاد،دو سالش سیاهی محضه توی خاطرات الانم،و اینکه حس میکردم دارم میمیرم،منجلابی بود برای خودش، اون زمان کارایی که کمکم کرد، به روند زیر بود، دوست پسر احمق نوجوانم!اون موقع ۲۲یا سه سالم بود، باهام بهم زد،که چون منفی گراییش منو به باد فنا داده بود، بااینکه حالمو داغون تر ورد در اون مقطع، اتفاق خوبی بود که باید میفتاد
دومینش، پذیرش افسردگی بود، و رفتن پیش دکتر،
اینکه میگن دکتر تاثیر نداره،گه خوردن،مثل اینکه سرطان بگیری بگی نرو دکتر، بنظرم افسردگی هم سرطان روحه،
و من رفتم پیش دکتر و دکتر گفت پذیرش زخم مهمترین قسمت بهبوده،گفتم من زخمم دیگه هیچوقت خوب نمیشه
که اشتباه میکردم، برام دارو نوشت، و منم شروع کردم به مشاوره و یادگرفتن درمورد مغز و روان انسان،
بهترین راه برای درمان افسردگی، آموزشه، اینکه مغز انسان چه تواناهایی های شگفتی داره، مغز شما میتونه در طول دو هفته یکی رو فراموش کنه و براحتی بدون اون آدم زندگی کنه، چرا حالا ما زخمی نمیتونیم یکی رو ده سل بعد فراموش کنیم؟ چون از ذهن و مغزمون چیزی نمیدونیم، بنظرم آموزش مهمترین بخش روند درمانه، تمام کتابهای شناخت خود،شناخت روح،بکار میان،
بودن در زمان حال،مدیتیشن برای خلاصی از انرژی های وحشتناک و حسی زمان گذشته،اعتماد به دوستان و باز کردن سر صحبت با اونا درمورد افسردگی و مساله ای که آزارتون میده،
و آخرین گزینه بقول مسیح، انتخاب زندگی به جای مرگ،
گرچه زندگی صلیب روی دوشمون باشه،اما بازهم انتخاب باید همین زندگی باشه ...
جدیدن یک سری ارز دیجیتال اومده شبیه نات کوین که میشه استخراج کرد، البته شاید ارزش نداشته باشه و الکی باشه شایدم مثل نات کوین، یک پولی بشه ازش در اورد،
https://t.me/tapswap_mirror_2_bot?start=r_406044816
این یکی رو تلگرام کپی کنین، و بعد باید ضربه بزنین، مثل دیوانه ها، تا براتون رمز ارز استخراج کنه،
https://t.me/hamster_Kombat_bot/start?startapp=kentId406044816
این دو تا رو تلگرام کپی و باز کنین، بعد راحت روش ضربه بزنین
اولی رو عجله کنین چون چندروز دیگه بسته میشه
قدیمها ایرانی ها به شدت ن بیفرهنگ بودن،یادمه دست کشیدن لای باسن خانما،به سینشون،به باسنشون،یک افتخار محسوب میشد،چیزی که توی کرمان،به علت وجود مهاجرای افغان و پاکستانی، به وفور دیدم همین چندسال پیش
اما بین ایرانی ها مد بود، تا اینکه ایرانی ها بافرهنگ و کتابخان و باسواد شدن و دست از تماس با زنها برداشتن و الان این جلوه بیفرهنگی، در خیره شدن به زنها خودش رو نشون میده
افغان ها هنوز خیره خیره نگات میکنن، یا مردهای ایرانی،و عجیبه که زنهای افغان هم خیره میشن به ادم
موندم کی فرهنگ زباله ما درست میشه و به جهان اول میپیوندیم؟
کتاب نشانه های خوب/نیک نیل گیمن و تری پریچت، بدون سانسور، برای خرید کتاب به صورت فایل پی دی اف، وارد کانال تلگرام goodomens87 بشین یا پیام بذارین،کتاب تا دو هفته دیگه ویرایش نهاییش کامله و میتونین از همینجا خریداری کنین
بیشترین سوتی ها و اشتباهات در فیلم ها چیست و چگونه می توانم هنگام نوشتن از آنها اجتناب کرده یا آنها را اصلاح کنم؟
در طی چند سال گذشته فیلم نامه های بسیاری مطالعه کرده ام و ده مورد از اشتباهات بارز و کلیشه ها ی مورد علاقه ام را در زیر دسته بندی کرده ام.از این اشتباهات اجتناب کنید یا خلاقانه با آنها دست و پنجه نرم کنید.در زیر این کلیشه ها دسته بندی شده اند:
1.اولین سکانس فیلمنامه این است که شخصیت تحت تاثیر رویایی که دیده، راست در تختخواب خود نشسته است.این صحنه پردازی بسیار کلیشه ای شده و می توان آن را در صحنه آغازین فیلم سلاح عریان دید(می توانید در سایت یوتیوب این قسمت را مشاهده کنید).کاملا مشخص است اگر در آن زمان این صحنه پردازی کلیشه ای بود اکنون نیز بدون شک همینطور است.
2.نوع دیگری از این گاف ها بدین گونه است : در سکانس پایانی می فهمیم همه ی ماجرایی که در فیلم اتفاق افتاده رویایی بیش نبوده است.بله،این موضوع در مورد جادوگر شهر از نیز اتفاق می افتد ولی خوانندگان هنگام خواندن فیلمنامه غر غر نمی کنند.مثل مترسک شهر از،زیرک و باهوش باشید و از این تاکتیک بترسید و دوری کنید.
3.عدم تشخیص نقاط قوت فیلمنامه،می دانید که در نوشتن فیلمنامه توصیف و نشان دادن موضوع ،از گفتن صرف بهتر است.من نیز استنباط خودم را به آن اضافه می کنم :لحظات سینمایی را تشخیص بدهید.برای نمونه فیلمنامه ای را که به تازگی مطالعه کرده ام عنوان می کنم.
در چهار صفحه دیالوگ فیلمنامه ،شخصیت ها در مورد کاری که انجام داده بودند و کاری که قصد انجامش را داشتند،گفتگو می کردند،داستان از این قرار بود که درگیری با اسلحه پیش می آید و در نهایت مارتینل کشته می شود.
انگار همه چیز به زور در این قسمت گنجانده شده ،اینطور نیست؟چرا، به نوعی همین طور است،خواننده دوست دارد جزئیات اکشن بیشتری از این لحظه ی سینمایی را ببیند و دیالوگ کمتری راجع به چیزی که اتفاق افتاده و قرار است بیفتد،بشنود و شاهد ماجرا باشند نه شنونده ی ماجرا،دست کم دوست داریم بدانیم قاتل مارتینل چه کسی است.چطور این اتفاق افتاد؟ آیا گلوله از لیوان آب سیب رد شد و او را کشت ؟این جزئیات و نشان دادنشان از گفتن صرف،بهتر است.
4.از شرح چیزهایی که نمی توان در فیلم نشان داد اجتناب کنید.برای مثال:
"جان" می دانست باید چه کند،اما وقتی حرفهای مادر پیرش را به خاطر می آورد،مردد می شد.
افکار،احساسات،الهامات و پریشانی درون "جان" را نمی شود در فیلم نشان داد،بلکه باید آنها را به صورت عمل در آورد.به جای اینکه افکار و احساسات و ...را شرح دهید ،می بایست به توصیف عمل،ژست و حالات صورت و صداهایی بپردازید که به خواننده این امکان را بدهد تا از درون "جان" آگاه شود.
5.هم به توصیف و شرح وقایع و هم به نوشتن دیالوگ ها بپردازید.انسانی شرور را تصور کنید که اسلحه ای را به سوی سر گروگان نشانه گرفته و فرد خوب داستان نیز،اسلحه اش را به سمت فرد شرور نشانه رفته است.
فرد شرور:خوشحالم اون رو هدف گرفتی چون به محض اینکه ماشه رو بکشی مغزت رو داغون می کنم.
در گفتگوی بالا هیچ جایی برای" زیر متن" وجود ندارد،گفتگوی زیر بهتر از گفتگوی بالا است:
هری کثیف:یالا،من منتظرم
در اینجا،مثالی دیگر ذکرمی کنیم:
لفافه های مواد غذایی ،باقی مانده ی هات داگ و تاکو (نوعی غذای مکزیکی )،لباس های باشگاه و زباله های دیگر در باشگاه پخش و پلا شده بود.به نظر می رسید بیش از یک ماه است که کسی آنجا را تمیز نکرده است.واقعا افتضاح بود.
ویرایش زیر از متن بالا مستقیما از فیلم نامه ی راکی گرفته شده است:
باشگاه مثل زباله دانی بیرون شده بود.
توضیح هر چه کمتر،بهتر.بهتر است از توصیف های طولانی خودداری کنید.چون در حال نوشتن فیلمنامه هستید نه زمان.
6.توضیح مستقیم
کارلا:عزیزم،یادته من عمل لیپوساکشن داشتم؟
لری:بله،عروسک من،دوسال پیش بود،هفده ماه از ازدواجمون می گذشت.بعد از اینکه سگمون با پیراشکی خفه شد.
کارلا(با صدایی غمگین):اون وقتا کلی پیراشکی شکلاتی می خوردیم
و غیره ....این نوع اطلاع رسانی مستقیم همچنان ادامه دارد.
بگذارید اتفاقات به طور طبیعی در نوشته تان نشان داده شوند،نه بدین صورت که در بالا نشان داده شد.مگر اینکه در حال نوشتن کمدی باشید.
از دیگر توضیحات مستقیم ، خلق راوی در فیلم است که اطلاعاتی اندک و اضافی راجع به چیزی که در فیلم و در فلش بک هادیده ایم به ما می دهد و روند پویایی فیلم را متوقف می کند.بهتر است از توضیح مستقیم و ساخت راوی که فیلم را روایت می کند،خودداری کنید.
7.شخصیت اصلی نویسنده ای است که در پایان فیلم با فروختن داستان خود (که ماجرایش در فیلم برایش رخ داده)،به موفقیت دست می یابد.در واقع این ایده ی زیرکانه ای است.من نیز مثل هزاران فیلمنامه نویس دیگر این ایده به ذهنم خطور کرده است.
یکی دیگر از کلیشه های پی رنگ داستان این است:خانواده ی سو کشته شده اند و اکنون سو می بایست قاتل را بیابد (تا بی گناهی خود را اثبات یا از قاتل انتقام بگیرد).اگر این ایده به ذهنتان خطور کرده،به داستان پیچ و تابیمنحصر به فرد بدهید و با روشی متقاعد کننده و اصیل آن را پیش ببرید.
8.عنوان صحنه فلیمنامه گیج کننده است.برای مثال عنوان زیر را در نظر بگیرید:
خارجی-صبح روز کریسمس-روز
که ر آن هیچ مکانی مشخص نشده است.
مشکل دیگر،بی ربط بودن عنوان ثانویه است.به مثال زیر دقت کنید که از لحاظ منطقی ،عنوان دنباله ی صحنه اصلی (master scene) نیست.
"خارجی-مرداب -روز
لری به سختی از مرداب بیرون می آید.
حمام
لری صورتش را در سینک می شوید."
چطور یک دستشویی می تواند جزئی از مرداب باشد و چگونه ناگهان از نمای خارجی به نمای داخلی رسیده ایم؟اطمینان حاصل کنید می دانید مستر سین و عنوان ثانویه چیست و چه استفاده ای دارند.
در آخر،از توصیف زیاد در عنوان صحنه خودداری کنید:
خارجی-شبی طوفانی است و ماه از میان درختان به جنگل می تابد.
که در واقع باید به صورت زیر نوشته شود:
خارجی.جنگل-شب
توصیف را برای بخش هایی که به توصیف نیاز دارند،نگاه دارید.
9."شخصیت اصلی نیرومند و خوش قیافه است."اگر شخصیتتان نیرومند و خوش قیافه است،بگذارید خودش این را با طرز عملش ثابت کند.
10.آخرین مثال کلیشه ای ما،معرفی نامه است:سوزی با اهریمن درون خود مواجه می شود.
در دنیای بیرون اهریمنان بیشتری وجود دارند چرا که دائما با معرفی نامه ها با آنها درگیر می شوید و این درگیری تنها شامل حال معرفی نامه تان نیست.معرفی نامه جای اعترافات شخصی نیست،زمانی من نیز با این اعترافات، نیز سعی کردم با اهریمن خود مواجه شوم،اما ای وای... کابوس آن معرفی نامه هنوز هم ادامه دارد.
قطع به :
دیو نیرومند و خوش قیافه ناگهان در تخت راست می نشیند!
به نوشتن ادامه دهید ...و با استعدادی خلاقانه این کار را انجام دهید.
دیو تروتر
پ ن:دیوید تروتر،که عنوان دکتر فرمت را نیز یدک می کشد،نویسنده ی "کتاب مقدس فیلمنامه نویسان" است –که اکنون ویرایش پنجم آن در بازار موجود است -.در این کتاب جدیدترین فرمت ها،بازار فیلمنامه،راهنمایی هایی برای بهتر نوشتن و غیره موجود است.از دیگر مسئولیت ها ی وی به عنوان فیلمنامه نویس و مشاور فیلمنامه(درمیان شرکت هایی که برایشان کار کرده )می توان به پروژه هایی برای شرکت والت دیزنی ،شرکت جیم هانسون و York Entertainment اشاره کرد.آثار دیگر او عبارتند از : دکتر فرمت به سوالات شما پاسخ می دهد(ویرایش سوم)و کتاب مقدس نویسندگان غیر وابسته .
ازدواج فامیلی رو خارجیا بد میدونن و ازدواج پسر عمو و دختر عمو،یا پسرخاله و دخر خاله مثل زنا با محارم میمونه براشون،که خیلی هم کار خوبیه
اکثر ازدواجای فامیلی که دیدم به بچه با معلولیت ذهنی،جسمی ،سندرم داون و ...منجر شده
واقعن چیز چندشیه، پسرعموبا دخترعمو، پسرعمه و دختر دایی، دختر عمه و پسردایی،
موندم چرا ایرانی ها انقدر دنبال ازدواج فامیلین؟ بعدم مهاجرتم میکنن با طرف، وقتی داره میگه پسر عموم بوده طرف، اون خارجیه میخاد بالا بیاره،
البته خب نمیدونن بده ازدواج فامیلی، انگار آدم میخاد میمون پس بده به عنوان بچه که فرضیه داروین بهتر ثابت شه،
بگذریم،موندم طرف چطور از بچگی دنبال سکس با پسر خالش بوده مثلن،بعد خانواده چجور میپذیره که مثلن بچه برادرت بیاد سراغ بچه خودت؟ واقعن زنا با محارم نیست،پس چیه؟ اننتظار بچه سالم هم دارن، وقتی با چشمای گریون میگن، وای من بچه اولم سالم بود، میخام بگم احتمالات روی بچه دوم متوقف نمیشه،یا اینکه گفتیم دومی سالم شه،این دیگه خبلی مسخرست، البته جزخودشونم کسی زجر نمیکشه ،کسی هم نمیتونه از بچشون نگهداری کنه بعد مرگشون
همیشه خدا خانمها با مولتی تسکین، خودشون رو گول زدن
که توانایی انجام چندتا کار به طور همزمان رو دارن، داشتم مقاله ترجمه میکردم دراین مورد، و دیدم راست میگه، گفته بود انجام چندتا کار به طور همزمان، فقط قدرت تمرکز رو ازتون میگیره و نمیتونین واقعن روی چهارتا کارباهم تمرکز کنین، چه خانم باشین چه نباشین
و این چندهفته دقت کردم به کارهام، توی غذاپختن مثلن وقتی سه تا قابلمه رو گاز بود،که کار سریعتر انجام شه، کتری برقی داشت آب گرم میکرد و داشتم اسپرسو هم درست میکردم، اول دستم سوخت با یکی از این قابلمه ها، بعد آب سررفت از توی قابلمه زیر شیر آب، دستگاه هم داغ کرد
بعد امروز عین بچه آدم، این افسانه چندکار همزمان خانمها، رو گذاشتم کنار، اول عین بچه ادم ناهار درست کردم، بعد ظرفهارو شستم،بعدم قهوه درست کردم، نه خودمو سوزوندم مثل همیشه که روی دستم از پایین تا بالا جای سوختگیه، نه خیلی زیاد تو آشپزخونه بودم، مدت زمان همون بود
بنظرم مردها هم اگه بگردن دنبال این نظریات کلیشه ای درمورد خودشون و کنارش بذارن.راحتتر زندگی میکنن
گذشته،وزنه سنگین من بود، بعد پست آخر حس سبکبالی میکنم، حرفهایی که باید میزدم بخودشون و نزدم،ولی بالاخره بیرون اومدن، تک تک این احساسات بیان نشده، مثل کرمی هستن که اون زیر میلولن و بالاخره میان بالا، توی خابهاتون،توی رفتارتون و ...، ولی وقتی یالاخره انرژی منفیشون آزاد شد و ازبین رفت، اون موقع نوبت فراموشی میرسه
خیلیها نمیتونن خاطره ای منفی رو رها کنن،
اون حاطرات که پونزده سالی میشد باهام بودن،بالاخره انرژیشون آزاد شد،مانترای فحش، رها کردن احساسات منفی، قبول اینکه طرف چقدر باهات بد رفتتر کرده،رهاکردن اون حس منفی و تمام، فراموشی
شونه هام سبک تر شدن، به معنای واقعی کلمه،اون سنگینی شانه و کمرم ازبین رفت،البته اقدامات زیادی انجام دادم که اگه دوست دارین بدونین به این ترتیبه:فکر کردن به اون خاطره آزاردهنده، پیاده روی های طولانی، مدیتیشن به این شکل که آهنگ میذاری، نفس عمیق میکشی و نفست رو میدی بیرون و آهنگ رو دنبال میکنی، هرفکری هم بیاد اشکال نداره، میذاری بیاد ولی تمرکزت رو میذاری روی آهنگ، و بیکلام، نه ازاین پاپ کسشعرا،
سوم، تجسم حرفاییه که میتونستی بزنی،میخاستی بزنی و نزدی و همه رو مینویسی براش،
همین
یجایی هست شیراز به اسم بابابستنی،ملت جوزده شیراز، میخاستن ثبت ملیش کنن، اینجا مخصوص یبوسته،هروقت یبوست دارین میتونین برین بابابستنی و با اسهال برگردین خونه
دیروز توی پیاده روی طولانیم، یهو رسیدم بابابستنی شعبه تپه تلویزیون،یا آخر سروناز
و دلم بستنی خاست،رفتم یه اسکوپ گرفتم، فروشنده هم هی میگه همین؟ فقط همین؟،که گفتم اره مگه چیه،
حتمن باید ده تا اسکوپ بچپونن روی هم که راضی شی
خلاصه وقتی اومدم خونه دلم میپیچید و تا صبح تاوان پس دادم
یگبارم انقدر چرک کثافت بودن که دانشگاه شیراز تست رایگان سرطان روده گذاشت برای کسایی که بابا بستنی پاتوقشون بوده
بگذریم،
پ ن: مرده شور بابابستنی رو ببرن،هنوز مریضم
پ ن دو: بابابستنی برای نخ دادن و شماره گرفتن بود که وقتی والدین فهمیدن همچین جایی هست و خیلیا میرن،از سرکنجکاوی رفتن و شد پاتوق پیرمردا و پیرزنا، دلیلش هم همون خط دومه
پ ن :هفت روز مسمومیت با بابابستنی شیراز
بوزرجمهر در شاهنامه از ده تا دیو نام میبره که در وجود انسان هستند
آز یا حرص که دیو ستمگری هست و هیچوقت خشنود نمیشه
نیاز که با اندوه و درد جلو میاد
و این دو دیو با زور فراوان و گردن فراز هستن
دیو سوم خشمه که کوره
چهارم رشک یا همون حسد و غیرت خودمون،که پزشک و دوایی براش نیست و دردمنده
بعدی ننگ، دیوی با ستیز ... همیشه به بد کرده چنگال تیز
کین که پر خشم و جوش هست و هنگام خشم هوش رو از مردم میگیره و نه بخشایش حالیشه نه مهر و دیوی پر از چین و چروک و شکن هست
نمام (سخن چین) دیو دروغگویی هست ،
بعدی دیو دورویی که بین دو نفر جنگ و کین میاره و میخاد پیوستگی رو از بین ببره
ناپاک دینی :بی دانشه و خردمند نیست
ناسپاسی (خودخواهی ) نیکی شناس نیست و شرم نداره و خوب و بد براش یکیه
راه بزرگمهر برای غلبه بر این دیوان درون، اینه که با شهود درونی (خیم. خو.طبیعت ) باید با این دیوان مبارزه کرد و به گفته بزرگمهر، راهی دراز در پیش است...